لحظه ای در کنار پدر
♥خوش آمدید بفرمایید یه فنجون قصه♥

♥امیدوارم لحظات خوبی در این سایت داشته باشید♥


لحظه ای در کنار پدر

نویسنده : Mohammadreza تاریخ : جمعه 28 آذر 1393

پسر به بابا : بابا میشه بپرسم شما ساعتی چقدر پول در میارین ؟
پدر : تو نباید دخالت کنی توی این مسائل ! ولی من ساعتی 10 هزار تومان در میاریم.
پسر : بابا میشه 5 هزار تومان ازت قرض بگیرم ؟
پدر : برای این پرسیدی ؟ نه نمیشه تو پول نیاز نداری ( با حالت عصبی )
پسر بدون اینکه چیزی بگه سرشو میندازه زیر و میره توی اتاقش ... پدر با خودش فکر کرد "چرا من عصبانی شدم ؟ " باید بفهمم واسه ی چی بچه ی 10 ساله 5 هزار تومن پول میخواد !
در اتقاق پسر باز شد ...
پدر : پسرم ببخشید عصبانی شدم بیا این 5 هزار تومن اما اول بهم بگو واسه ی چی میخوای این پولو؟
پسر در حالی که 4 هزار تومن پول از زیر بالشتش بیرون میاورد ... : پدر پولم کمه ... میشه بهم تخفیف بدی ؟
پدر با تعجب : تخفیف ؟ واسه ی چی ؟
پسر : میشه بجای 10 هزار تومن 9 هزار تومن بگیرین و 1 ساعت مال من باشی فردا شب ؟ میخوام فردا شب با هم شام بخوریم ...
پدر سرشو زیر انداخت و اشک از چشماش سرازیر شد ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: یه فنجون قصه، لحظه ای در کنار پدر، ،





تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ♥ یه فنجون قصه ♥ مي باشد.